در باره برخی مسائل گرهی جنبش کمونیسم کارگری
بخش سوم
على جوادى٬ سياوش دانشور
یک دنیای بهتر: یک مساله محورى و اساسى کمونیسم کارگری تلاش بيوقفه براى انسجام و تقويت قدرت عمل گرایش رادیکال – سوسیالیست در صفوف طبقه کارگر است. منصور حکمت در پلنوم ۱۴ میگوید: "بحثهای عمیق قبلی مان راجع به کارگران که کاملا صدق می کند، مورد کاربست نیست. بحثهای سیاست سازماندهی ما تازه الان عملی شده است. آن موقع که اختناق بود و نمیشد تکان خورد، ما یک بحثهایی راجع به آژیتاتورعملی، رهبر عملی کارخانه، طیف رادیکال-سوسیالیست انجام دادیم که الان قابل پیاده شدن است. الان میشود بروید طیف کارگران رادیکال- سوسیالیست داخل کارخانه ها را گیر بیاورید و بحث های مان را درون آنها ببرید. کدام بحثهای ما مگر چاپ شده است؟ کدام مجموعه مباحث ما راجع به جنبش کارگری چه باید بکند، بطور قابل مصرفی، مثل جزوه فلان محفل فلسفی داده شده است در کانونهای کارگری؟ این کار را نمیکنیم. سبک کاری در کار نیست. بینشی در کار داخل وجود ندارد. بنظر من ارتباطات مان را داریم تقویت میکنیم، اما باز به شیوه اتمی داریم به آدمها خط میدهیم. در حالی که الان باید جنبش کارگری مشغول بحثهای کارگری ما باشد و برسرش قطبی شده باشد." ... منصور حکمت نگرشی انتقادی به شيوه رهبرى و نگرش و پراتيک حزب کمونیست کارگری در آن زمان داشت. برای تغییر این واقعیت چه باید کرد؟ گرایشات باز دارنده کدامند؟
على جوادى٬بنظرم پیش از آنکه در باره چگونگی تغییر این پدیده صحبت کنیم باید خود این واقعیت را بهتر بشناسیم. به این سئوال پاسخ دهیم که چرا در بخشهای تحزب یافته کمونیسم کارگری اصولا با چنین مساله ای هرچند با سایه روشنهای متفاوتی روبرو هستیم؟
وجود چنین گرایشاتی در صفوف جنبش ما امری معرفتی و یا حاصل ندانم کاری و یا بی اطلاعی از آنچه باید کرد، نیست. بر عکس، چنین سنتی محصول عملکرد سیاسی گرایشی اجتماعی است که تعلق چندانی به کمونیسم کارگری ندارند. واقعیت این است که بدون یک نگرش اجتماعی و مادی نمیتوان این واقعیت را حتی بطور اصولی شناخت چه برسد برای تغییر آن تلاش کرد. بررسی همه جانبه چگونگی عملکرد این گرایش نیازمند زمان بیشتری است اما در نگاهی اجمالی به این مساله، باید گفت که پیشروی گرایش کمونیسم کارگری حتی در حزب کمونیست کارگری همواره با مقاومت سنتها و گرایشات غیر کمونیستی و کارگری مواجه بوده است. به اعتباری پیشروی این سنت در هر مقطع زمانی مستلزم فتح سنگرهایی بوده است. حرکت این گرایش همواره خطی و رو به بالا نبوده است. شکستها و عقب رانده شدنهای مقطعی، مقاومت سنتی یک واقعیت زندگی جدال کمونیسم کارگری برای هموار کردن راه خود و بخشی از سرنوشت عمومی کمونیسم کارگری است. بطور اجمالی علت وجودی چنین مساله ای را در پایه ای ترین سطح باید در تمایز و دوری گرایشات دیگر فعال در سرنوشت حزب کمونیست کارگری از ملزومات و ضروریات پیشروی کمونیسم کارگری دانست. گرایشی که تاکیدی بر متحد کردن صفوف کارگران رادیکال سوسیالیست ندارد. گرایشی که فعالیتش بخشا حتی تفرقه افکنی در صفوف کارگران کمونیست است. گرایشی که از فرای سر رهبران رادیکال و سوسیالیست کارگر میخواهد کارگران را "به جلو سوق" دهد، گرایشی کمونیستی کارگری نیست. گرایشی که اساس فعالیتش در صفوف کارگران جلب "خبرنگار" به حزب است. فعال کارگری را به "خبرنگار" کارگری برای حزب تبدیل میکند، چنین گرایشی نیازی به متحد کردن طیف رادیکال سوسیالیست ندارد. گرایشی که یک رکن فعالیت حزبی اش سازمان دادن فعالترین و آگاهترین رهبران رادیکال و سوسیالیست کارگری نیست، حزبیت کمونیسم کارگری را در عین حال محصول اتحاد آگاهترین و فعالترین رهبران نمیداند، گرایشی کمونیستی کارگری نیست. گرایشی که تبدیل حزب کمونیست کارگری به "حزب سیاسی کارگران" را برابر با "اکونومیسم" و "کارگر گرایی" میداند، گرایش کمونیستی کارگری نیست. گرایشی که سوخت و سازش در طبقه کارگر تبدیل شدن به ظرف زندگی حزبی و سازمانی کارگران رادیکال و سوسیالیست نیست، نیازی به تاکید بر این حرکت اجتماعی ندارد. گرایشی که معتقد است "سندیکالیسم در شرایط انقلابی، انقلابی میشود" نیازی به قطبی کردن مباحٽ کمونیسم کارگری در تقابل با گرایش سندیکالیستی در صفوف کارگران نمی بیند. گرایشی که پایه اجتماعی کمونیسم را طبقه کارگر و فعل و انفعال این طبقه نمیداند، گرایش کمونیستی کارگری نیست. نیازی هم به گسترش نگرش کمونیستی مارکس و منصور حکمت در صفوف کارگران رادیکال و سوسیالیست ندارد. گرایشی که یک امر همیشگی اش در صفوف کارگران کمونیست متحد کردن محافل و شبکه های کمونیستی نیست، گرایش پیشروی کمونیستی کارگری نیست. در شرایطی که پایه اجتماعی کمونیسم کارگری در شرایط کنونی از انسجام و قدرت سازماندهی و رهبری کننده گسترده برخوردار نیست، یک حلقه اصلی پیشروی کمونیسم کارگری باید تاکید بر بالا بردن قدرت عمل و نقش رهبری کننده این طیف در صفوف کارگری باشد. عدم تاکید بر این مساله و نپرداختن به آن یک "ضعف معرفتی" نیست بلکه نشان تاثیر و نفوذ گرایشات دیگر در صفوف جنبش ماست. جنبش ما همواره می بایست برای پیشروی این مقاومتها و سنتها را عقب بزند. اکنون هم برای پیشروی با همین مساله روبرو است. چنین گرایشی نیاز و ضرورتی به آنچه منصور حکمت بر میشمرد نمی بیند.
یک مساله دیگر سبک کار "سوزنی" و "اتمی" است که منصور حکمت به آن اشاره دارد. در چنین نگرشی طبقه کارگر را بصورت جمع جبری "آحاد" و "تک فرد" کارگر می نگرد. طبقه کارگر را متشکل از جمع "افراد" کارگری میداند که باید به سازمان کمونیستی جلب شوند تا کمونیست شوند. نتیجتا پراتیک اجتماعی چنین گرایشی هم اساسا متکی بر کار "سازمانی" با "تک فرد" کارگر و کارگر "اتمیزه" شده است. در این سنت، سازمانیابی درونی طبقه کارگر مبدا حرکت نیست. محافل و شبکه های کارگران کمونیست نقطه شروع سازماندهی نیستند. رهبران عملی کارگران نقطه شروع نیستند. نوعی "دو قطبی" مبنای این گرایش است. دو قطبی "حزب" و "فرد کارگر". در این دو قطبی حزب مرکز فعالیت کمونیستی سازمانیافته است. کارگر با پیوستن اش به سازمان کمونیستی گویا به پراتیک اجتماعی کمونیستی "می پیوندد". آگاه میشود. سازمان می یابد. این دو قطبی محصول یک نگرش جان سخت پوپولیستی است. این نگرش سازمان کمونیستی را منشاء مبارزه سوسیالیستی میداند. کمونیسم را، علیرغم قسم خوردنهای متعدد جنبش قائم به ذات بخشهایی از کارگران نمیداند. حزب همه چیز، جنبش هیچ چیز. این فشرده چنین نگرشی است.
این گرایشی است که امروز در حزب کمونیست کارگری مبنای پراتیک است. اجزاء متفاوتش به روشنی قابل مشاهده است. ما این مباحٽ و انتقادات خود به آن را در کمیته سازمانده حزب کمونیست کارگری مطرح کردیم. با مقاومت سرسختانه ای روبرو شدیم. مقاومت بخش دیگر رهبری حزب کمونیست کارگری در مقابل تلاش ما برای تبدیل حزب کمونیست کارگری به حزب رهبر و سازمانده یک کج فهمی از نیازمندیهای پیشروی کمونیست کارگری نبود. بازتاب مقاومت سنتی دیگر در صفوف این جنبش است.
برای تغییر هر پدیده ای باید آن را شناخت. مساله این است که چپ رادیکال با عروج و گسترش جنبش سرنگونی در جامعه یک بار دیگر در سطح سیاسی سر بلند کرد. این چپ مسلما نمیتوانست در همان قامت و مختصات رادیکال ترین بخش چپ رادیکال سالهای ٥٧ ظاهر شود. آن نوع از چپ رادیکال، چه پوپولیسم اش و چه در شکل غیر پوپولیسم اش شکست خورده بود. باز سازی اش در شکل گذشته ممکن نبود. عروج دو باره اش مسلما با عاریه گرفتن تکه و پاره هایی از کمونیسم کارگری و تلاش برای همزیستی مقطعی با کمونیسم کارگری در دوره ای همراه بود. این کمونیسم اقشار و نیروها و جنبش های غیر کارگری است. جامع ترین فورمولبندی ها و بیانش را بنظرم میتوان در تزها و سخنرانی حمید تقوایی در پلنوم ٢٩ حزب کمونیست کارگری یافت. مارکس در مانیفست کمونیست تمایز اجتماعی کمونیسم با سایر گرایشات سوسیالیستی را عمیقا اجتماعی توضیح میدهد. این روشی است که امروز هم باید به کار بست. بنظرم این کمونیسم را به لحاظ نظری میتوان نوعی گرایش "سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی – تخیلی" دانست. این گرایش پایه مادی خود را در جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم جستجو میکند. چنین گرایشی به قول ماركس "برای خود پرولتاریا هچگونه فعالیت مستقل تاریخی، هیچگونه جنبش سیاسی خاصی قائل نیستند." جنبش سرنگونی برایش همه چیز است. بی جهت نیست که این گرایش برای سوسیالیست نشان دادن خود باید جنبش سرنگونی را سوسیالیستی ارزیابی کند. هویت سوسیالیستی خود را در سوسیالیست نشان دادن جنبش سرنگونی پیدا میکند. چنین گرایشی را نمیتوان چندان "ارشاد" کرد. نمیتوان نصیحت کرد. تغییر محصول ترویج و اقناع نیست. باید در مقابل این پراتیک پوپولیستی، یک پراتیک اجتماعی دیگر را قرار داد. چنین پراتیکی را تنها با پراتیک اجتماعی دیگری میتوان عقب زد. راه دیگری نیست!
سياوش دانشور:از پلنوم ١۴ تا امروز تغييرات زيادى صورت گرفته است. سخنرانى منصور حکمت در پلنوم ١۴، يعنى آخرين پلنومى که در آن شرکت کرد، بسيار صريح و روشن است. اين سخنرانى در واقع آخرين تلاش او براى تغيير نگرش و سبک کار و روش فعاليت حزب در جامعيت آن بود. نکته مورد اشاره شما يک محور اصلى اين نگرش انتقادى است. متاسفانه بعد از درگذشت او استنتاجات نادرستى از مباحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه شد که انشعاب ٢٠٠۴ يک نتيجه ناگوار آنست. در هر دو سو، نه فقط اين ديدگاهها اتخاذ نشد بلکه بخشا انتشار و مراجعه به آن را به "صلاح حزب و ايميج رهبرى اش" نميدانستند. در حزب کمونيست کارگرى روش کار کميته داخل همان ماند که منصور حکمت ميگويد و چه بسا افت کرد. انتقادات ما در اينمورد و تلاش براى تقويت کميته داخل و تمرکز يک بخش قوى حزب روى کار در جنبش کارگرى با استدلالهاى بى محتواى چپ راديکال پاسخ گرفت. "ما همه رهبران کارگرى را باخود داريم!؟" از جمله اين پاسخها در پلنوم ٢٧ حزب بود. پيشتر و از جمله در پلنوم ٢۵ مخالفت با اين بحثها صورت جدى ترى ميگيرد. رفقائى عنوان ميکردند که "دوران بحث گرايش راديکال سوسياليست طبقه کارگر گذشته است"، "ما ايندوره را پشت سرگذاشتيم"! بجاى آن بحث تعين اجتماعى رهبران عملى، که يک گوشه کوچک بحث آژيتاتور و رهبر عملى است، و بحث سر و دم بريده و خارج از متن "حوزه هاى طراز نوين" را مطرح ميکردند! استدلالها هرچه باشند و هر کسى هر تبئينى داشته باشد، نتيجه اين بود که روشهاى کار سنتى تر در حزب نرم شد. آن بحثها عملا بايگانى شد. و متاسفانه در فضائى که وجود داشت، نقد فعاليت هر ارگان حزب، نقد "فرد مسئول" آن تلقى ميشد يا به آن تقليل داده ميشد و منجر به دور شدن بحثها از مدار واقعى خود ميگشت. "شما نگران کميته داخل نباشيد، کميته دارد کارش را ميکند، شما هم کارتان را بکنيد" کل جواب طلائى به اين امر مهم و تعيين کننده براى حزب بود.
در حزب حکمتيست نيز سندى دال بر تمرکز روى اين جنبه کار و تمايزى در اين زمينه ديده نميشود. همينطور پراتيک عمومى اين حزب براى يک ناظر بيرونى، منعکس کننده اين اولويت بعنوان اساس کار حزب نيست. تاکيدات موردى دوره اخير حزب حکمتيست و حزب کمونيست کارگرى در باره اهميت مجمع عمومى کارگرى، اگرچه مهم اند اما هنوز منعکس کننده يک نگرش منسجم و سبک کار متمايز و تمرکز روى جنبش کارگرى را نشان نميدهد. من فکر ميکنم اساس نگرش حاکم بر حزب قبل از انشعاب در اين زمينه در دو حزب کمونيست کارگرى و حکمتيست کمابيش سرجايش است. ريشه اين موضوع را بايد در استناجاتى چپ و راست و داراى محتواى واحدى جست که از هر سو از دو مبحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه گرفته شده است. حزب کمونيست کارگرى با بحث "حزب و انقلاب" کل اين مبحث را کنار ميگذارد و حزب حکمتيست با مسئله "جنبش سرنگونى". در کنگره اخير حزب حکمتيست بر جوش خوردن با مبارزات جارى و اقتصادى طبقه کارگر تاکيد شده است. اما آيا اين تاکيد به تجديد نظرى در سنت تشکيلاتى اين حزب، تلاش متمرکز براى جلب رهبران سوسياليست و راديکال کارگرى و قرار دادن حزب بعنوان بستر مبارزه ضد سرمايه دارى کارگر منجر شده است يا نه، من نه خبر دارم و نه نمودى از آن ميبينم.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى از ابتدا تلاش کرد اساس فعاليتش را روى اين جنبه حياتى قرار دهد. تاکيدات مکرر روى اين موضوع و تلاش براى پياده کردن زواياى آن را در داخل کشور در دستور گذاشت. ما ارکان اساسى فعاليت مان در جنبش کارگرى را متکى به همين بحثها کرده ايم. عليرغم پيشروى اينجا و آنجا اما هنوز از يک وضعيت مطلوب و سنت قوى در اين زمينه فاصله داريم و همين اساس بحثها و مشغله رهبرى حزب را تشکيل ميدهد. سر و سامان دادن به گرايش راديکال و سوسياليست طبقه، دخالت در مبارزات روزمره و جارى کارگران، تلاش براى بدست دادن اشکال مختلف تشکل حزبى و توده اى طبقه کارگر، نقد گرايشات راست و امکانگرا و خط مشى سنديکاليستى، تلاش براى ايجاد و گسترش ارتباط با مراکز کارگرى و فعالين کارگرى، تلاش براى پاسخ به معضلات واقعى و روزمره مبارزه کارگرى، تقويت جنبش کارگرى و ... از جمله وظايفى است که ما روى آن کار ميکنيم. ما عميقا معتقديم که حزبى که نتواند بستر اعتراض کارگر عليه سرمايه دارى باشد، هرچه باشد، حزب کمونيستى کارگرى نيست. ايجاد سازمانهاى متنوع کارگران و متحد کردن گرايش راديکال و سوسياليست طبقه، و به اين اعتبار بميدان کشيدن طبقه کارگر به صحنه سياسى، يک رکن اساسى سازمان دادن انقلاب کارگرى و استراتژى کسب قدرت سياسى است. حتى براى سرنگونى رژيم اگر کارگر و کمونيسم نيروى محورى آن نباشد، بعد از سرنگونى امر پيروزى کارگرى با موانع جدى روبرو ميشود. حزب سياسى کمونيستى کارگرى، درعين حال که در قلمرو سياست سراسرى طبقه را نمايندگى ميکند، بايد اساس قدرتش در جنبش کارگرى باشد. تنها و تنها در اينصورت است که به نيروئى غير قابل حذف در هر شرايط فرضى تبديل ميشود. ما با تمرکز روى بحث حزب رهبر – حزب سازمانده، که انسجام دادن به گرايش راديکال و سوسياليست طبقه از محورهاى اساسى آنست، براى تغيير اين واقعيت تلاش ميکنيم.
عنوان "گرايشات بازدارنده" شايد دقيق نباشد. در حزب اتحاد کمونيسم کارگرى فعلا ما چنين معضلى نداريم. در احزاب ديگر من نميتوانم دقيقا اظهار نظر کنم. عموما و بعنوان يک ناظر، بايد به استراتژى و سياستى پرداخت که اين مسئله حياتى را يا حاشيه اى ميکند يا اساسا با توجيهات و صدور قطعنامه هائى رضايت ميدهد. در هرحال همين را هم نميتوان "گرايش بازدارنده" ناميد. اگر در استراتژى قدرت سياسى اين احزاب اين جنبه جائى نداشته باشد، و يا اولويت درجه يک نباشد، آنوقت بايد توضيح داد مکانيزم قدرتگيرى و شروط اساسى به طرف قدرت رفتن اين جريانات چيست؟ موضوع مهمتر رابطه عملى و اجتماعى هر جريانى با جنبش کارگرى و خط مشى و سياستى است که پيش ميبرد. اگر حزبى مانند اکسيژن در فضاى اعتراض کارگرى حضور ندارد و يا محمل وحدت کارگر و اتحاد طبقاتى نيست٬ اگر حزبى کارگر پرستى و زيگزاک زدنهاى ناموجه را بعنوان "سياست کارگرى" توضيح ميدهد٬ اگر حزبى نبض اش با کارگر و اعتراض کارگر براى آزادى جامعه گره نميخورد٬ ديگر از "گرايشات بازدارنده" سخن گفتن آوانس دادن است. کمونيسم غير کارگرى در اساس خود يا پرچم آزادى طبقه کارگر و به اين اعتبار آزادى جامعه نيست و يا ميخواهد کارگر را نيروى ضميمه اعتراض ملى و ناسيوناليستى و اهداف بورژوائى کند. تا به بحث ما مربوط است٬ ما با بقا سنتهاى راديکال چپ روبرو هستيم که در سازشى با کمونيسم کارگرى قرار دارند. و بالاخره بايد تاکيد کرد چپ راديکال نيز ويژن مخصوص خود را را به ميان کارگران ميبرد. اين چپ رابطه اش با سنت سوسياليستى طبقه کارگر سست است و اساسا خواهان آن نيست. نه تئوريش چنين مبنائى دارد و نه پراتيک اجتماعى اش اتومات چنين جهتى را ميگيرد. چپ راديکال همواره يا جنبش کارگرى و سنت اجتماعى و سوسياليستى کارگران را نميبيند و تنها آن را بعنوان جزئى از اعتراض عمومى و ضد رژيمى برسميت ميشناسد٬ و يا عملا در جنبش کارگرى دنباله رو گرايشات سنديکاليستى ميشود. در هر صورت٬ گرايش چپ راديکال و سنتى سنخيتى با سنت اعتراض سوسياليستى طبقه کارگر ندارد و ويژگيهاى تحزب اش نيز همين چهارچوب را منعکس ميکند.
یک دنیای بهتر:منصور حکمت در پلنوم ۱۴ اشاره ای به موقعیت حزب کمونیست کارگری میکند. میگوید: "من در جلسه دفتر سیاسی گفتم: من مشکل سر خط بودن حزب کمونیست کارگری بعد از خودم را ندارم، الان هم سر خط نیست و آن موقع هم نیست. کمونیسم کارگری الان هم حاکم نیست، آن موقع هم نباشد. مهم وحدت و ادامه کاریش است." در صورتیکه کلیه بخشهای موجود کمونیسم کارگری بر تفرقه این صفوف پای فشاری میکنند پروژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری تنها پروژه مقابل است. اما پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری با واکنش های متفاوتی مواجه شد. امید و بی اعتمادی و نقد "نستالژی" عکس العمل هایی به این پروژه بودند. تلاش ما برای در هم شکستن این روحیات و واقعیات اعتراضی ۱۳ آذر و تحولات پس از آن تلنگری به این سخت سری زد. بطوریکه حمید تقوایی در برخورد به مطلب سپاه اشاره کرد که "ما در سرنگونی رژیم و استقرار آزادی و برابری و رفاه" مشترکیم!؟ با این ارزیابی چگونه باید برخورد کرد؟ برای تقويت انسجام صفوف کمونیسم کارگری چه باید کرد؟ چه اهدافی قابل حصول اند؟ موانع کدامند؟
على جوادى٬:مسلما منظور منصور حکمت کمرنگ کردن یا بی اهمیت جلوه دادن "سر خط بودن" حزب کمونیست کارگری نبود. چنین ارزیابی را باید با فرض مجموعه مواضع و خط تا آنزمان حزب کمونیست کارگری درک کرد و مورد بررسی قرار داد. منصور حکمت بر "وحدت و ادامه کاری" حزب کمونیست کارگری تاکید عمیقی داشت. یکی از مخاطرات جدی ای را که این حزب را تهدید میکرد از دست رفتن یکپارچگی و انسجام سازمانی حزب میدانست. از این رو طرح "رهبری جمعی" را ارائه کرد. هشدارهای بسیاری به رهبری وقت حزب مبنی بر حفظ وحدت و انسجام رهبری حزب داد. تاکید بسیاری بر ایجاد جمعی نشسته در رهبری حزب و در مرکز حزب داشت. معتقد بود کار متمرکز و فشرده از نزدیک عامل مهمی در حفظ و نگهداری اتحاد حزب است. احترام و باور اعضای رهبری حزب به یکدیگر، برایش تعیین کننده بود. خطر شکل گرفتن شکاف و انشقاق در حزب را از جانب رهبری حزب میدانست. عمیقا معتقد بود که حزب کمونیست کارگری را میتوان بر مبنای "برنامه" و مجموعه "مواضع" تاکنونی حزب و پراتیک اجتماعی آن حفظ کرد و به پیش برد.
متاسفانه تاریخ حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت تحقق سناریویی بود که منصور حکمت برای اجتناب از آن تلاش بسیاری کرد. ما نتوانستیم حزب کمونیست کارگری را یکپارچه حفظ کنیم. این انشقاقات تاٽیری منفی در نقش و قدرت عملکرد کمونیسم کارگری در جامعه بجا گذاشته است. در این چهارچوب ما به سهم خود با برخوردی انتقادی به گذشته تلاش کرده ایم که جلوی تعمیق این روند و انشقاق بیشتر را بگیریم. یک پروژه مهم حزب اتحاد کمونیسم کارگری مقابله با چنین روندی در صفوف جنبش کمونیسم کارگری است.
در حال حاضر دو پروژه بطور اساسی در صفوف کمونیسم کارگری در قبال این واقعیت عمل میکند. گرایشی که معتقد است کمونیسم کارگری با هر انشقاقی از آن خود را "قویتر و مستحکم ترو پرولتری تر" شده می یابد. خودش را تنها نیروی جنبش کمونیسم کارگری میداند. هر اختلاف سیاسی و تاکتیکی را به مهر "راست" و "ضد مردم" و "پرو رژیمی" و "دشمن مردم" مزین میکند. و در طرف دیگر گرایشی که تلاش میکند عقلانیت و اصولی گری کمونیستی را در این جنبش تقویت و حاکم کند. تلاش میکند که جلوی روند انشقاق و تکه پاره شدن کمونیسم کارگری را سد کند. تلاش کند تا بخشهای مختلف این جنبش بتوانند بر تفرقه و تشتت کنونی فائق آیند. این نگرش را حزب اتحاد کمونیسم کارگری نمایندگی میکند.
همانطور که اشاره کردید واکنشها به این پروژه متفاوت بوده است. بخشی این تلاش را مخرج مشترک گرفتن میان جنبشهای اجتماعی متفاوت ارزیابی کردند. بخشی این تلاش را امری غیر ممکن قلمداد کردند. مطلوبیتش را انکار کردند. بخشی آن را ناشی از روحیات نستالژیک ارزیابی کردند. ارزیابی ها متفاوت بوده است. اساسا مقاومت و انکار. اما این واکنش ها را ما بیشتر در صفوف "رهبری" این جریانات شاهدیم. پایه این جنبش که بیشتر تحت فشار ملزومات عینی و نیازمندیهای مادی پیشروی کمونیسم کارگری قرار دارد، به گونه ای دیگر برخورد کرده است. از این پروژه بعضا استقبال کرده است. خواهان گسترش ابعاد این پروژه است.
اتحاد و انسجام صفوف کمونیسم کارگری یک ضرورت حیاتی جنبش ما است. چه کسی آن را درک کند، چه کسی آن را درک نکند. بالا بردن عیار انسجام و نزدیکی صفوف کمونیسم کارگری یک ضرورت پایه ای پیشروی کمونیسم کارگری است. تامین هر درجه از این هدف برای ما یک گام به جلو است. زمانی حزب کمونیست کارگری تنها بخش تحزب یافته این جنبش بود. این واقعیت تغییر کرده است. کمونیسم کارگری دارای بخشهای متعددی است. این گرایشات علیرغم تفاوتها، علیرغم تغییر و تحولاتی را که از سر میگذرانند، کماکان در حال حاضر نیروهای متفاوت یک جنبش اجتماعی هستند. هیچ عاملی به غیر از سکتاریسم و خرد نگری و منافع کوته نظرانه مانع رشد چنین پروژه ای نیست.
حمید تقوایی در مطلبی در مقابله با اراجیف ارگانی از سپاه پاسداران بر مساله "توافق" بخشهای مختلف کمونیسم کارگری در تحقق امر آزادی و برابری و رفاه اشاره میکند. ایشان یا سر سری به چنین مفاهیمی اشاره میکند یا درک و شناخت دقیقی از مبانی و برنامه "کمونیسم کارگری" دارد. دومی را باید فرض گرفت. خلافش را باید اٽبات کرد. اما تحقق امر آزادی و برابری و رفاه در حقیقت بیان بنیادهای معنوی و اجتماعی کمونیسم کارگری است. کدام نیرویی به غیر از کمونیسم کارگری خواهان تحقق امر آزادی و برابری و رفاه است؟ این جوهر تلاش جنبش کمونیسم کارگری است. اگر ایشان چنین ارزیابی و اشتراک منفعتی را از سر "آژیتاسیون" در مقابل خزعبلات ارگانهای رژیم گفته نشده باشد و به معانی سیاسی و عملی آن پرداخته شود، ایشان هم باید به این پروژه روی آورد. باید از طرح اتحاد و همکاری صفوف کمونیسم کارگری استقبال کند. خوشبختانه باید گفت علیرغم سخت سری های این جریان ما شاهد تغییراتی، هر چند جزیی – و شاید هم موقت، در صفوف این حزب هستیم. در اعتراضات ٢٨ دسامبر ما برای اولین بار شاهد شکسته شدن دیوارهای "خصومت" و "نفرت" در این جنبش بودیم. این تحولی کوچک اما امیدوار کننده در جهت مٽبتی است.
در مجموع دو فاکتور این وضعیت را میتواند تغییر دهد. فشار واقعیات مادی از یکطرف و از طرف دیگر نقد و قرار دادن پراتیک همه جانبه و متفاوت و تلاش برای تحقق هر درجه از انسجام و اتحاد عملی سازمانی و حزبی که ممکن و دست یافتنی است.
رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری در حال حاضر بیش از هر بخش دیگری در مقابل این پروژه ایستادگی میکند. سیاست کنونی این حزب انکار وجودی چنین پروژه ای است. رهبری این حزب بعضا کمترین پاسخی به اقداماتی که در این رابطه از جانب ما صورت گرفته است، نداده است. ما در موارد معینی با این رفقا رسما تماس گرفتیم. اما این رفقا بدون رعایت استاندارهای سیاسی ناظر بر مناسبات جریانات سیاسی حتی پاسخی به تلاشهای ما ندادند.
به هر حال ما این پروژه را با قدرت به پیش خواهیم برد. باید بکوشیم به هر درجه ای از همکاری و اتحاد عمل و نزدیکی سیاسی و سازمانی که ممکن است، جامه عمل بپوشایم. نباید منتظر شد تا همه موانع از سر راه برداشته شود و به یک "اتحاد بزرگ" دست یافت. باید به هر درجه ای که ممکن است چنین حرکتی را به جلو برد. هر دستاورد و پیشروی را زمینه پیشروی های بیشتر و فراتر کرد. چنین روندی بنظرم "تکانی" به سخت سری گرایشات بازدارنده درون این جنبش خواهد بود. آن ها را به دنبال این حرکت خواهد کشاند. مساله این جاست که هر گامی بجلو مستلزم شکاندن و ایجاد شکاف در "تخته یخهای" بسیاری است. در چنین مسیری نیرویی که در جلوی چنین حرکتی قرار گرفته است، با فشار مقاومت بسیاری مواجه میشوند. تردیدی نیست. تاکنون هم چنین بوده است. اما منفعت عمومی کمونیسم کارگری مستلزم هموار کردن چنین مسیری است. راه دیگری نیست!
سياوش دانشور:من اظهار نظر حميد تقوائى را بيشتر يک خويشتن دارى اپوزيسيونى در مقابل رژيم ميبينيم تا يک تجديد نظر در تبئين ها و سياستها. چگونه ميتواند حزبى که احزاب ديگر را "ناسيوناليست و قوم پرست" و نماينده "بورژوازى بزرگ"!! و اين اواخر "پرو- رژيم" ميداند، همزمان با همان نيروها "در سرنگونی رژیم و استقرار آزادی و برابری و رفاه" مشترک باشد؟ اين يک تناقض درخود و يک غير ممکن تاريخى است. اگر اين اظهار نظر حاصل نوعى تجديد نظر اعلام نشده و تعيين سياستى جديد و معقول و در خدمت منافع دراز مدت جنبش کمونيسم کارگرى باشد، بايد از آن استقبال کرد. اما ما هنوز سندى سياسى و يا تلاشى مکتوب در اين زمينه نديديم و سياست عملى شان براساس همان ديدگاههاى اعلام شده در مورد ديگر احزاب است. من به اين رفقا توصيه ميکنم همين نکته اعلام شده را مبناى کارشان قرار دهند و مابقى سياستها و روشها را براين اساس تغيير دهند. اگر اين اظهار نظر صرفا در برابر جمهورى اسلامى نباشد، و به يک تعارف اپوزيسيونى محدود نماند، انتظار اينست که تغيير در سياستها و تجديد نظر در رفتار سياسى را شاهد باشيم. من ترديد ندارم اين هم بنفع حککا ايران است و هم از جانب جنبش وسيع کمونيسم کارگرى به آن مثبت نگريسته ميشود.
برای تقويت انسجام صفوف کمونیسم کارگری چه باید کرد؟ چه اهدافی قابل حصول اند؟ موانع کدامند؟ مانع اصلى همين ديدگاهها است که موجودند و شما به پاره اى از آنها اشاره کرديد. نوعى رقابت سازمانى و تلاش براى تضعيف و حتى نابودى ديگران و اثبات خود بعنوان تنها حزب نماينده کمونيسم کارگرى بجاى تلاش براى انسجام دادن به کل اين جنبش و به اين معنا نشان دادن قدرت رهبرى و نقش حزبى خود. روشن است که امروز اختلاف در ديدگاهها، متد، نظريات سياسى، تاکتيک ها، نوع رهبرى، سبک کار و تئورى تحزب و غيره موجوداند. اما هنوز اين احزاب در مجموع فعاليتشان را با چهارچوبهاى کمونيسم کارگرى بيان ميکنند. مثلا عملى است که اين احزاب در يک رابطه دوستانه و سياسى بعنوان احزابى که بهم نزديک ترند قرار گيرند. در جاهاى معينى متحد ظاهر شوند و از هرز نيرو و ضعيف ظاهر شدن جلوگيرى کنند. امکان دارد که در سطح کمپينها و قلمروهاى تک موضوعى، که در اساس يک بحث و سياست را طرح ميکنند، همکارى فشرده تر داشته باشند. ميشود آگاهانه براى بازسازى ستونهاى اعتمادى که فروريخته است يا ضربه ديده است تلاش کرد و هر جريان راسا و مستقل از بقيه روش ديگرى را برگزيند. ميتوان در بررسى و نقد سياسى همديگر منصف بود و هيچ نوع کينه و غرض ورزى را بروز ندارد و يا دستکم رهبرى اين احزاب نقش خود را در دامن نزدن به اين روشها ايفا کنند. در عين حال ميتوان آگاهانه براى انزواى سنتهاى فرقه اى و غير کارگرى تلاش کرد و تصوير اجتماعى تر و راديکال تر و در عين حال زمينى تر کمونيسم کارگرى را به ميان جامعه برد. ايجاد ديالوگ سياسى بين رهبرى و کادرهاى اين سه حزب و رفقاى ديگر اين جنبش را تسهيل و ترغيب کرد. اختلافات سياسى واقعى و تئوريک را بدون ابهام به بحث گذاشت و نقد و بررسى را مجددا به ويژگى عادى کمونيسم کارگرى در يک تصوير کلى تبديل کرد. ميتوان بعنوان مسئول ترين جريان و نيروى اپوزيسيون شناخته شد و براى اين امر اقدامات و روشهاى معينى را بکار برد. در يک کلام، آنچه قابل حصول است تماما به پراتيک تک تک ما و اراده اى براى تغيير گره ميخورد. من ترديدى ندارم که تمايلى وجود دارد که اتفاقا هيچ چيز در اين راستا "قابل حصول" نباشد. اين سياستها با بنيانهاى فکرى چپ راديکال در تناقض قرار دارند. اما اين خط و نگرش نه کل جنبش کمونيسم کارگرى است و نه افقى دارد. دراين قلمروها که ميتوان تدقيق کرد ميتوان تلاش کرد و تغييرات جدى بوجود آورد. اما اينها هنوز به معنى اتحادى وسيع تر نيست. اتحاد اين جنبش به معنى گسترده آن، در صورتى که اين جريانات عليرغم چپ و راست زدنها روى چهارچوبهاى معرفه کمونيسم کارگرى باقى بمانند، در دوره اى به واقعيت نزديک ميشود که منافع کل جنبش طبقاتى اين نيروها را سر دو راهى بگذارد.
برخوردهاى تاکنونى به پروژه اتحاد کمونيسم کارگرى عمدتا دو دسته اند: دسته اول، عليرغم تفاوت در تبئين نقطه عزيمت شان را معيارهاى دلبخواهى و روش و سنن چپ راديکال به اين موضوع قرار داده اند. ناچار شده اند براى ترسيم موقعيت خود و دادن حقانيت به سياستهاى تاکنونى خود، طرف مقابل را اختيارى به هرچه که مايل اند منتسب کنند. قطبى کردنهاى بيمورد و ناموجه و اختيارى و ايجاد و تقويت نوعى دشمنى ويژگى عام اين ديدگاه است. خط مشى عمومى اين دسته ايجاد فاصله و حتى تعميق فاصله بين بخشهاى مختلف کمونيسم کارگرى است. دسته دوم، مسئله را غير سياسى و عمدتا "ايدئولوژيک" و مکتبى و شخصى ميکند و در همين چهارچوب فکرى عدم اعتماد به افراد را مبناى حرکت خود قرار ميدهد. توجيه خود و وضعيت روز خود را جاى مسائل واقعى و دنياى واقعى ميگذارد. در اشکال افراطى آن، خط زدن اين احزاب را بعنوان جرياناتى بيرون سنت کمونيستى کارگرى بيان ميکند و البته آلترناتيو عملى و چشم انداز بلافصلى را هم نميتواند در مقابل بگذارد. دامن زدن به بى اعتمادى و نااميدى نتيجه محتوم اين دسته از نظرگاهها است. اما آنهائى که با اميد و خوش بينى به اين پروژه برخورد کردند، نه تفاوتهاى سياسى و تئوريک شان را دور انداختند و نه منافع استراتژيک و واحد جنبش کمونيسم کارگرى را از قطبنماى سياسى شان کنار گذاشتند. يک وجه ديگر اين خوشبينى واقعيت عملى و اجتماعى مبارزه با جمهورى اسلامى است که بطور غيرقابل اجتنابى نيروها را دريک مدار معين به خط ميکند. براى اين دسته تبئين هاى تاکنونى از جدائيها کاملا پذيرفته نشده و حتى در پراتيک شان تاثير جدى نگذاشته است. همه روى اين تاکيد دارند که جنبش ما بدون يک قدرت يکپارچه و واحد با کادرهاى قوى شانس ندارد. به نظر من ما اتفاقا نياز داريم براى اينکه اختلافاتمان روشن باشد و جامعه از آن تصوير روشنى داشته باشد، بدوا اشتراکاتمان را تاکيد کنيم. امروز اگر کسى وجدان خود را قاضى کند و نتيجه نگيرد که اين پروسه جدائيها همه را تضعيف کرد و به امکان مانور و قدرت عمل و جايگاه اين جريان ضربه زد، به چنين کسى راستش هيچ اميدى نميتوان داشت. اما اگر تبئين متفاوتى داريم و اذعان ميکنيم که اين ماجراها و سياستهائى به ما ضربه زدند و نيرويمان را هدر برد، آنوقت بايد با تمام سلامت سياسى و اخلاقى و تعهد کمونيستى بنشينيم و راه حلى براى اين موضوع ارائه دهيم. براى سالم کردن فضاى سياسى ميان نيروهاى کمونيسم کارگرى تلاش کنيم. مسئوليت کمونيستى و شهامت سياسى و تعهد به ايفاى نقش در تحولات ايران به نفع کارگر و کمونيسم، اين امر را براى هر کسى که در اين نقد شريک است الزامى ميکند.
يک سوال باقى ميماند و آن اينست که آيا اين نوع نگرش توهم نيست؟ آيا اين سنتهاى سياسى معرفه و غير کمونيستى کارگرى نيستند که در اين احزاب امروز تعين يافتند و کمابيش در تاريخ اين حزب وجود داشته اند؟ و .... پاسخ من اينست که اتفاقا منصور حکمت اين را ديده بود. اينکه بايد همواره "فرمان" را نگه دارى که اينطرف و آنطرف نرود. اما همان منصور حکمت معتقد بود کسانى که يک دنياى بهتر را برنامه عمل خود قرار داده باشند، نميتوانند زياد چپ و راست بزنند. ميتوانند حول آن متحد باشند و براى پيروزى بجنگند. او هشدار داد که اختلاف نظر و تبئين امرى طبيعى است و بايد رهبرى حزب اين را در سيستمش ملحوظ کند. به نظر من اگر حزب ما بجاى انشعاب به سمت يک حزب سياسى قوام يافته با در نظر گرفتن مکانيزم طرح علنى ديدگاهها و حتى فراکسيونهاى مختلف ميرفت، جناح بنديهاى سياسى ميتوانستند در تعادل معينى قرار بگيرند. انشعاب و جدائى ها اجتناب ناپذير نبودند. هنوز هم جدائيهاى تحميلى بر ضرورت داشتن سيستمى که فشار درونى را دفع ميکند و اتحاد حزب را روى سياستهاى اصولى نگاه ميدارد تاکيد ميکند. و بالاخره همه اينها به ما نميگويد که ممکن است جناحهائى از اين جريان راه ديگرى را برگزينند و کلا پديده ديگرى بشوند. اما تا آنزمان و با فرض چهارچوبها و معيارها و مبانى کمونيسم کارگرى ميتوان يک اتحاد در ابعاد مختلف ايجاد کرد و يا درعين استقلال سياسى و تشکيلاتى در پروسه اى آگاهانه و سنجيده به سمت آن رفت. اين نکته را نيز بايد اضافه کرد که ساده ترين کار دادن حکمى تئوريک براى رد اين و آن است. اين لازم است اما کافى نيست. اگر پراتيک عمومى هر جريان معين، با فرض اختلافات و سايه روشنها، بطور واقعى در تقابل با پراتيک جنبش کمونيستى کارگرى قرار نگرفته است و خود را اجتماعا به اين عنوان بازنميشناساند، ديگر صرف حکم تئوريک ما را مجاز به صدور حکم سياسى نميکند. بلکه داشتن نگرش عميق تر و مسئولانه ترى را از ما طلب ميکند. خلاصه حرف من اينست که کمونيسم کارگرى امروز همان نيست که قبلا بود. يک روند دگرديسى در بخشهاى مختلف آن در جريان است که هنوز به يک فرجام قطعى نرسيده است. سياستها و روشهاى موجود در مواردى به دوران پيشا کمونيسم کارگرى متعلق اند. اما هنوز تعين اساسى نيافته اند و به يک معنا کاملا روى پاى خود نايستاده اند. پائى در قديم و پائى در دوره حاضر دارند. مسئله حتى به اختلاف تبئين ها مربوط نميشود. سياستها معمولا بازتاب منافع واقعى و مادى هستند و بدوا ريشه در تناقضات و کشمکشهاى اجتماعى دارند. آنچه امروز ما در مورد آن سخن ميگوئيم چهارچوبهاى اجتماعى و طبقاتى و مواضع سياسى و برنامه اى است که يک سنت سياسى معين و يک گرايش و جنبش اجتماعى معين را هويت ميدهد و نه ديدگاههاى بخشا متناقض و متضاد در درون آن.
یک دنیای بهتر: انشقاق در صفوف کمونیسم کارگری از قدرت عمل این جنبش به طور بارزی کاسته است. جنبش ما قابلیت بسیج اجتماعی خود را در سطح خارج از کشور به درجاتی از دست داده است. اذعان به این واقعیت خود حتی با سرسختی های معینی در بخشهای مختلف کمونیسم کارگری مواجه میشود. برخی معتقدند با هر انشقاقی تقویت میشوند! چه عواملی موجب چنین ارزیابی های هستند؟ آیا توقعات هم در این جنبش افت کرده اند؟ براى تغییر این وضعيت چه راههائى را پيشنهاد ميکنيد؟
على جوادى٬: آنها که برای "تقویت" خود به انشقاق در صفوف کمونیسم کارگری نگاه میکند، امیدوارم راههای دیگری برای "تقویت" خود جستجو کنند! انشقاق مسلما یک فاکتور در تضعیف قدرت عمل مبارزاتی این جنبش در خارج از کشور بوده است. اما علاوه بر این مسائل سبک کاری عمده ای هم در این زمینه بطور ویژه دخیلند. جنبش ما در عرصه سازماندهی توده ای در خارج کشور تاریخا با مشکلات عدیده ای در این عرصه مواجه بوده است. تاکیدات منصور حکمت در این زمینه حتی در خود حزب کمونیست کارگری توسط مسئولین اجرایی وقت به نقشه عمل و طرحهای اجرایی مشخص تبدیل نشدند. ایجاد نشریه سراسری فارسی زبان، شکل دادن به ابزار تاٽیر گذاری گسترده بر افکار عمومی جامعه، ارائه طرحهای متعدد "حزب و جامعه" بمنظور به میدان کشیدن ایرانیان خارج از کشور از جمله این طرحها بودند که هرگز عملی نشدند.
از طرف دیگر سبک کار آکسیونیستی یک بیماری بارز در جنبش ماست که به درجات مختلف در بخشهای این جنبش جاری است. حزب کمونیست کارگری بجای نقد این سبک کار عملا آن را در جوانب مختلف تئوریزه کرده و به مبنای پراتیک سازمانی خود ارتقاء داده است. در این سبک کار نیروی سازمانی از یک آکسیون به آکسیون دیگر کشیده میشود. تلاش پایه ای برای سازماندهی و به میدان کشیدن مردم معترض به جمهوری اسلامی صورت نمیگیرد. طبیعی است که در این سنت نیروهای سازمانی به تدریج تحلیل میروند. خسته و پراکنده میشوند. طبیعی است که ما به تدریج شاهد برگزاری آکسیونهای کوچکتر و کوچکتر هستیم.
تغییر این واقعیت به عوامل متعددی گره خورده است. تا زمانیکه کمونیسم کارگری در این عرصه خط مشی سیاسی – سازماندهی خود را حاکم نکند، ما شاهد تداوم چنین وضعیتی خواهیم بود. هماهنگی بخشهای مختلف کمونیسم کارگری یک فاکتور است، اما فاکتور تعیین کننده نیست. مسائل سبک کاری بنظر من اساسی است. بطور مٽال ما در کمپین ١٠ اکتبر، روز جهانی علیه اعدام، توانستیم حرکت عمومی خوبی را سازمان دهیم. توانستیم تاٽیر مٽبتی بر افکار عمومی در این جهت بگذاریم. کلید موفقیت این کمپین این بود که قادر شدیم رسانه ها و اهرمهای تاٽیر گذاری بر جامعه را در این زمینه به تحرک در بیاوریم. اما به میدان کشیدن و سازماندهی توده مردم معترض ظرایف خاصی دارد که باید با آن بیشتر آشنا شد.
بهر حال اگر شاهد تلاشی برای تغییر این واقعیات نیستیم باید نتیجه گرفت که توقعات هم افت کرده است. و این برای جنبش ما بشدت مضر است. ما جنبش توقعات بالا و انتظارات بزرگ هستیم. حوزه کار در خارج کشور برای ما بطور قائم به ذات حائز اهمیت است. چند میلیون ایرانی در خارج کشور زندگی میکند. این مردم از جمهوری اسلامی بیزارند، میتوانند یک نیروی تعیین کننده در سرنوشت سیاسی آتی جامعه ایران باشند. این نیرو در حال حاضر بعضا تحت تاٽیر فکری و سیاسی ناسیونالیسم پروغربی و نیروهای ملی اسلامی قرار دارد. کمونیسم کارگری توانسته است خودش را مطرح کند، جا بیندازد، اما باید رهبری و هدایت سیاسی این نیرو را در دست داشت. این برای ما یک عرصه مهم کار است. با سبک کار آکسیونیستی نمیتوان به اهداف مورد نظر دست یافت. جنبش ما نیازمند یک تغییر ریل سبک کاری در این عرصه است.
سياوش دانشور: من خيلى ساده فکر ميکنم جنبش ما ميتواند با اقداماتى بسرعت فضاى اپوزيسيون را تسخير کند، نيروى وسيع به ميدان بکشد، و اختلافات و بحثهايش را هم پيش ببرد. توقعات شما هراندازه بالا باشد و هر اندازه بلند پرواز باشيد، نهايتا بايد روى زمين و با اتکا به انسانهاى واقعى کار و امرتان را پيش ببريد. اگر توان واقعى تان کافى نباشد، خوب توقع ها را پائين مى آوريد. لابد در تلاش و شادابى و تعجيل سياسى تان افت مشاهده ميشود، و لابد هر پيشروى کوچک را "بزرگ" ميبينيد! آنجا که واقعيت اجتماعى را نميتوانيد تغيير دهيد شعار ميدهيد و بر عزم خود تاکيد ميکنيد! عملا وارد سنت سياسى و تشکيلاتى ديگرى ميشويد و نگهداشتن حزب جاى دخالت حزب در جامعه را ميگيرد. حزب همه چيز ميشود. افت توقعات سياسى و به عبارتى "جونيوريسم" با خود فرهنگ ديگرى را مى آورد و به سهم خود تبعات منفى ديگرى را ببار مى آورد.
اينکه هنوز کسى عليرغم ضعيف شدن هنوز خود را قوى بداند و بر تقويت اش تاکيد کند، اگر يک
لج بازى سياسى با خودش نباشد، لابد منشا تقويت و عدم تقويت را حاکم شدن نظريات خودش ميداند! تقويت اما يک مسئله رياضى و امرى مربوط به کميت است. بالاخره تقويت حزب را بايد درگسترش اعضاى آن، مقبوليت بيشتر اجتماعى آن، سنت دار شدن بيشتر آن، اميد بستن بيشتر جامعه به آن، کمک مالى بيشتر به حزب و برخوردارى از اهرمهاى جديدتر دسترسى به جامعه، و از همه مهمتر جايگاه و مکان حزب در سازماندهى اعتراضات کارگر و زن و جوان و دانشجو در جامعه ديد. چگونه ميتوان "تقويت" شد اما قدرت عمل ات بارها کاهش يابد؟ چگونه ميتوان ادعاى "تقويت" داشت اما در نظر و ديد جامعه و دوست و دشمن به نيروى قابل اعتماد تر و قويتر تبديل نشده باشى؟ ريشه اين ارزيابيها همانطور که اشاره کردم توقع پائين از خود و از حزب است. تمام مسئله اينست که آيا با اين توقع و نشستن در باد تغييرات کمى در مبارزه اجتماعى و انتظار مقدرات سياسى را کشيدن، پاسخ ميدهد يا نه؟ اگر نه، همت ميخواهد که براى تغيير آستين بالا زد و نيروى فعاله آن را بميدان کشيد. پاسخ برخى از نکات مطرح شده در سوال را در سوال قبلى دادم و از تکرار اجتناب ميکنم.
اما يک نکته را در پايان ميخواهم اشاره کنم. درايندوره و بنا به تحولاتى که جهان و منطقه از سر گذراند، جريانات سياسى عموما دچار انشعابات و جدائى شدند. اين ويژه يک رگه و سنت خاص نبود بلکه امرى بود که در بسترهاى اصلى سياسى و جنبشهاى مختلف اتفاق افتاد. در کمپ راست و ناسيوناليسم شاهد انواع جدائى ها بوديم. در ميان قوم پرستان کرد از حزب دمکرات تا زحمتکشان جدائى هاى همراه با برخوردهاى فيزيکى و غير متمدنانه را شاهد بوديم. در کومله و حزب کمونيست ايران جدائى داشتيم و هنوز عده اى در حال رفتن هستند. در ميان جمهوريخواهان انواع جدائى ها و اختلافات حاد را داشتيم. کمونيسم کارگرى هم دچار انشعاب و جدائى شد. اميد جامعه مجموعا به کمونيسم کارگرى ضربه خورد. حزبى قوى و مورد توجه به احزابى ضعيف بدل شدند. نيروهاى حزب بخشا نااميد شدند. اما نياز به ما در جامعه و تلاش ناگزير کارگر و بخش پيشرو جامعه، کمونيسم و سياست کمونيستى را ميطلبيد. به اين معنا سياستهائى که زمانى در قالبى عمومى طرح شده بودند، تدريجا به پرچمهاى اعتراضى در جامعه تبديل شدند. به اين اعتبار کمونيسم کارگرى در داخل کشور عليرغم تضعيف و پراکندگى ناشى از انشعاب حاشيه اى نشد. اين سوبسيد اوضاع، بن بست راست، اعتبار عمومى تر کمونيسم منصور حکمت به همه ما بود. در خارج ما ضعيف شديم. در مواردى جايگاهمان را از دست داديم. ابزارهائى را که ساخته بوديم نتوانستيم حفظ کنيم. نيرو از دست داديم. اما مجموعا تلاشى که جنبش ما ميکند شايد به لحاظ کميت در مواردى بيشتر هم شد اما بخش زيادى از آن تکرار و هرز نيرو است. از تلويزيونها و نهادها و نشريات و غيره بگيريد تا هزينه کردنها و دويدنها براى جبران ضررها و تلاش براى دخالت موثر در صحنه سياست. در جامعه ايران تلاشهاى مختلفى بکار بسته شد و الگوهائى تثبيت شدند. نکته اى که جدائى ما را با ديگران متفاوت ميکند، اينست که نه نقطه عزيمت اختلافات ما با آنها مشترک بود و بستر فکرى و جهانى واحدى داشت، و نه هيچ بخش اين جنبش، عليرغم وجود اختلافات و طرح سياستهاى نادرست غير کمونيستى کارگرى، منجر به بيرون افتادن کامل از سنت واحد کمونيسم کارگرى شد. همين نکته اساسى ميتواند منشا برخورد مسئولانه اى به کل ماتريال انسانى و کادرى اين جنبش شود و در پرتو تجارب تلخ تاکنونى به تلاش در جهت کاهش لطمات و ترميم آگاهانه آنها کمک کند. *